پوپولیسم دیژیتال
شبکههای اجتماعی به میانبر سیاستمداران در مسیر رودررویی با توده مردم تبدیل شدهاند. فیلیپ فِلش، نویسنده مقالات فلسفی درباره توییتِر پراکنی ترامپ با نادیا اوربیناتی، استاد علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا گفتوگو کرده است.
نخستین بار در سال ۲۰۱۱ “اندیشکده دِموس” Think tank Demos پژوهشها و بررسی خود را از حضور عوامگرایان دست راستی در اروپا منتشر کرد. این تحقیق دادههای ۱۲ هزار کاربر که هوادار یا عضو حزبهای دست راستی بودند را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که اکثر هواداران حزبها و شخصیتهای عوامگرا و فعال در شبکههای اجتماعی، مردان جوان بیکار هستند و افزون بر حضور در شبکههای مجازی در تظاهرات و اجتماعات عوامگرایان هم شرکت میکنند.
با حضور دونالد ترامپ به صحنه سیاست از قرار برگ تازهای در استفاده از شبکههای اجتماعی به ویژه توییتِر برای جذب تودهها گشوده شده است.
فیلیپ فِلش Felsch نویسنده مقالات فلسفی برای “مجله فلسفه” چاپ برلین درباره توییتِر پراکنی دونالد ترامپ و پندار دموکراسی مستقیم از طریق شبکههای اجتماعی، با نادیا اوربیناتی Urbinati گفتوگو کرده است. خانم اوربیناتی استاد علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک است و سالهاست که به پژوهش در زمینه سازوکارهای نوین دموکراسی میپردازد.
فلش: خانم اوربیناتی، رئیس جمهور تازه آمریکا، دونالد ترامپ، نام خود را “ارنِست هِمینگوِی ۱۴۰ حرفی” گذاشته و افکار عمومی بینالمللی را یکپارچه به پیامهای توییتری خود متوجه ساخته است. معنی و اهمیت این پدیده برای دموکراسی در غرب چیست؟
اوربیناتی: اینکه سیاستمداری از طریق توییتر به مردم پیام بفرستد، تازه نیست. آغازگر این کار باراک اوباما بود که با دور زدن حزب خود و رسانههای سنتی، با مردم تماس برقرار کرد. اگرچه این مفهوم جمع اضداد است، ولی من اسم این را “نمایندگی بیواسطه” میگذارم، چون مقصود از این کار و پدیده، برپایی دموکراسی مستقیم نیست. با اینکه نمایندگان سیاسی هنوز به عنوان واسطههای ما عمل میکنند، اما به تازگی تماسی مستقیم میان ما و ایشان برقرار شده که گویی هویت نوینی برای ما پدید میآورد و به ما تلقین میکند که ما در روند تصمیمگیریهای مهم نقش و دخالت داریم. با حضور ترامپ این احساس و گرایش فقط شدیدتر شده است.
فلش: آیا به این ترتیب ما شاهد دگردیسی بنیادین نهادهای دموکراتیک هستیم؟
اوربیناتی: این درست است که اِعمال دموکراسی از سوی نمایندگان به گونهای که پس از جنگ جهانی دوم پدید آمده، هم اکنون دچار دگرگونی شدیدی شده است. البته این بدان معنا نیست که عوامگرایان امروزی بر اصل نهادهای تاکنونی بتازند زیرا آنها نیازی به چنین تاخت و تازی نمیبینند.
دگرگونیهایی که هم اکنون مشاهده میشود، بیشتر در حیطه زبان رخ میدهد. ترامپ برای این از توییتر خوشش میآید که در اینجا مجبور نیست زیاد حرف بزند بلکه از یک شیوه زبانی استفاده میکند که فرصت ژرفکاوی و سبک سنگین کردن به کاربر نمیدهد و او را مجبور میکند که بیدرنگ موافق یا مخالف باشد. درست شبیه میدانهای روم باستان که در آنها مردم موافقت خود را مستقیما با بالا بردن دست نشان میدادند. به این ترتیب عوامگرایی نوین، ما را به همان روزها و حالات جمهوری روم باستان بازمیگرداند. یعنی همان فریادها یا هو کشیدنها یا همان شور و ولولهای که رهبران سیاسی در مردم ایجاد میکردند.
فلش: نقش و وضعیت کنونی حزبها در این میان چیست و چگونه است؟
اوربیناتی: حزبهای سیاسی هم اکنون با بحرانهای شدیدی دست و پنجه نرم میکنند. نخستین این بحرانها فسادهای مالی هستند که جنجال آنها در دهه ۱۹۹۰ در ایتالیا برپا شد. همان دورهای که سیلویو بِرلوسکونی بر سر کار آمد. ولی امروزه همین تغییر و تحولهای حزبی در فرانسه، انگلیس و به ویژه در ایالات متحده هم رخ داده است.
جمهوریخواهان آمریکا به راستی نمیدانند با نامزد خودشان که از خارج بر سرشان فرود آمده چه رفتاری باید داشته باشند. تردید شدید و انشعاب درونی که در حزبها میبینیم، همه نشان از تحولات بنیادین دارند و این در حالی است که هسته اصلی دموکراسیهای ما را حزبها تشکیل میدهند و به این خاطر ما هم اکنون به سوی آینده ناروشنی پیش میرویم.
رهبران و شخصیتهای برجسته جای حزبها را گرفتهاند و مانند شهریاری که ماکیاولی ترسیم میکرد، میتوانند هواداران خود را بدون هیچ واسطه و ضابطه نهادینی بسیج کنند و به جنب و جوش وادارند. ما هم اکنون شاهد دگردیسی دموکراسی که بر پایه نمایندگان انتخابی استوار بوده هستیم که به سوی عوامگرایی پیش میرود.
فلش: چه تحولاتی حزبهای ما را گرفتار این بحرانهای بنیادین کردهاند؟
اوربیناتی: نخست اینکه حزبها دیگر جذاب نیستند. دوم امکانهای تازه رسانهای هستند که رهبرانی پر ابهت و جذاب میطلبند و اهمیت آنها را برجسته میکنند و حزبها را بیش از پیش دچار بحران و کاهش هوادار میسازند. رهبران عوامگرا هیچ علاقهای به سازمانهای نظارتگر ندارند که ایشان را مجبور به رعایت اساسنامهها و نظامنامههای دست و پاگیر کنند. آنها در واقع حزب شخصی خودشان را میخواهند. بِرلوسکونی به همین خاطر در آن دوره حزب فورتسا ایتالیا را برپا کرد. حالا ترامپ هم تقریبا همین کار را میکند، منتها به همراه گروهی درون حزب جمهوریخواه.
فلش: پس ما به عنوان شهروندان بالغ و نگران، در این وضعیت پیچیده چه باید بکنیم؟
اوربیناتی: از آنجا که تقریبا غیرممکن است بتوان مردم را متقاعد کرد پیامهای ترامپ را نخوانند و نادیده بگیرند، ایراد اول متوجه رسانههای عادی تاکنونی مانند روزنامهها و فرستندههای تلویزیونی است که نقش بزرگی در پیروزی ترامپ داشتند و دارند. اینها دانه دانه نظرها و پیامهای ترامپ را تشریح و تفسیر میکنند و به این ترتیب برای او تبلیغ و او را مطرح میکنند. در صورتی که به جای توجه به حرفهای ترامپ باید کارهای او را آشکار کرد و به بحث کشید. باید توضیح دهیم او چه میکند و چه تصمیمهایی میگیرد. ما باید ترامپ را کنار بگذاریم و به بررسی مسائل و موضوعهای سیاسی بازگردیم. افزون بر این ما باید باز به حزبهای سیاسی رو کنیم. چالش بزرگ زمان ما اصلاح حزبهای ما است.
حقوقدان اتریشی هانس کِلزِن Hans Kelsen در دهه ۱۹۲۰ به درستی میگفت، آن دموکراسی که از میلیونها رأی دهنده ولی بدون هیچ حزبی تشکیل شده باشد، به بار نخواهد نشست. این سخن ربطی به نخبهگرایی ندارد. نخبهگرایی واقعی آن است که ما نتوانیم آن را کنترل کنیم. درست مانند مورد ترامپ.