منشأ نابرابری محلی یا جهانی؟

۴

social14

با خواندن کتاب جدید و پرنفوذ «توماس پیکتی» با عنوان «سرمایه در قرن بیست‌ویکم»، شاید برخی استنباط کنند جهان از دوران شاهان و بارون‌های غارتگر تاکنون، به این اندازه نا برابر نبوده است.
این موضوع اما عجیب است؛ چرا که شاید افراد دیگری با خواندن یک کتاب عالی دیگر به نام «فرار بزرگ» که به‌تازگی توسط «اَنگِس دیتون» نوشته شده و انتشار یافته است (و من هم نقدی درباره آن نوشته‌ام) نتیجه بگیرند که جهان برابرتر از همیشه است.
کدام دیدگاه درست است؟ پاسخ به این سوال به این بستگی دارد که فرد به کشورها به طور مجرد نگاه می‌کند یا به جهان به‌عنوان یک کل.
واقعیت فراگیر در کتاب دیتون این است که طی چند دهه اخیر، چند میلیارد  نفر در جهان ِ در حال توسعه به ویژه در آسیا از سطوح فقر شدید فرار کرده‌اند. سیستم مشابهی که نابرابری در کشورهای ثروتمند را افزایش داده است، میدان بازی را برای میلیاردها نفر همسطح کرده است.
کتاب برجسته پیکتی نابرابری داخلی کشور را با تمرکز روی جهان ثروتمند مستند می‌کند. بخش عمده فضای فرهنگی که ناگهان پیرامون کتاب او شکل گرفت، ناشی از تکاپوی افرادی است که خود را در زمره طبقه متوسط کشور خود ارزیابی می‌کنند، اما طبق استانداردهای جهانی بالاتر از طبقه متوسط یا حتی طبقه ثروتمند قرار دارند.
بحث‌های فنی محرمانه گوناگونی درباره واقعیت‌هایی (داده‌هایی) که پیکتی با همکاری «امانوئل سائز» طی 15 سال گذشته جمع‌آوری کرد، وجود دارد. به ویژه اینکه سایر نویسندگان که کاملا از روش‌های دیگری استفاده می‌کنند به نتایج مشابه دست یافته‌اند. به طور مثال، «برنت نیمان» و «لوکاس کارا باربونس» از دانشگاه شیکاگو استدلال می‌کنند که سهم نیروی کار از تولید ناخالص داخلی(GDP) پس از دهه 1970، در سراسر جهان در حال کاهش است.
اگر چه، نه پیکتی و سائز  و نه این کتاب جدید مدلی را ارائه نمی‌دهند. درعین‌‌حال، نبود مدلی که روی کشورهای بالاتر از طبقه متوسط جهان تمرکز می‌کند، به هنگام تجویزهای سیاستی بسیار اهمیت می‌یابد. اگر مالیات بر ثروت جهانی به جای ترمیم شکاف میان کشورهایی که بر اساس استانداردهای جهانی مرفه هستند و کشورهایی که فوق‌العاده ثروتمند هستند، تعدیل تفاوت‌های عظیم میان ثروتمندترین و فقیرترین کشورها را هدف می‌گرفت، آیا پیروان پیکتی نسبت به پیشنهاد مالیات بر ثروت جهانی او همچنان مشتاق ‌بودند؟
پیکتی استدلال می‌کند که سرمایه‌داری غیرمنصفانه است. آیا استعمار نیز غیرمنصفانه نبود؟ در هر صورت، ایده مالیات بر ثروت جهانی در کنار اینکه از نظر سیاسی ناپسند است، از مشکلات متعدد اعتباری و اجرایی نیز رنج می‌برد.
اگرچه نظر پیکتی مبنی‌بر اینکه طی چند دهه اخیر بازگشت سرمایه افزایش یافته است، درست است؛ اما او نسبت به بحث اقتصاددانانی که روی دلایل این موضوع تمرکز می‌کنند، بسیار بی‌اعتنا است. به‌طور مثال، اگرچه «محرک اصلی»، هجوم وسیع نیروی کار آسیایی به بازارهای جهانی است، اما مدل رشد «رابرت سولو» اقتصاددان برنده جایزه نوبل نشان می‌دهد که سرانجام حجم سرمایه تنظیم خواهد شد و نرخ دستمزد افزایش خواهد یافت.
بازنشستگی نیروی کار کهنسال نیز سرانجام دستمزدها را افزایش خواهد داد. از سوی دیگر، همان‌طور که چند سال پیش، درباره هوش مصنوعی استدلال کردم، در صورتی که سهم نیروی کار از درآمد به دلیل افزایش شدید اتوماسیون کاهش یابد، فشار روی آن سهم ادامه خواهد یافت.
خوشبختانه، راه‌های بسیار بهتری برای پرداختن به نابرابری در کشورهای ثروتمند وجود دارد. به‌طور مثال، حرکت به سمت اعمال مالیات بر مصرف نسبتا مسطح، شیوه‌ای موثرتر و بسیار ساده‌تر از مالیات بر ثروت گذشته است.
مالیات بر مصرف به نسبت کارآمد است و تصمیم‌گیری‌های پس‌انداز را به اندازه‌ای که امروزه مالیات بر درآمد تخریب می‌کند، تخریب نمی‌کند. چرا وقتی که جایگزین‌های مناسبی برای مالیات بر ثروت جهانی غیرمحتمل وجود دارد- جایگزین‌هایی که دوستدار رشد اقتصادی هستند- برای حرکت به سوی این نوع مالیات تلاش می‌شود؟
افزون بر مالیات بر ثروت جهانی، پیکتی توصیه می‌کند که یک مالیات نهایی 80 درصدی روی درآمد برای ایالات متحده اعمال شود. اگرچه من به شدت معتقدم که ایالات متحده به مالیات‌بندی کارآ به‌ویژه برای 1/0 درصد بالای جامعه خود نیاز دارد؛ اما من درک نمی‌کنم که چرا او فرض می‌کند که یک مالیات 80 درصدی منجر به تخریب شدید نمی‌شود، به ویژه اینکه این فرضیه با بخش بزرگی از آثار «توماس سارجنت» و «ادوارد پری اسکات» اقتصاددانان نوبلیست تناقض دارد.
افزون‌بر مالیات بر مصرف، سیاست‌های کاربردی زیادی وجود دارند که می‌توانند در کاهش نابرابری به کار گرفته شوند. آموزش پیش‌دبستانی رشد اقتصادی در بلندمدت را ارتقا می‌دهد، همان‌طور که تاکید بیشتر بر آموزش بزرگسالان در طول زندگی آنها که احتمالا ازطریق دوره‌های آنلاین صورت می‌گیرد، می‌تواند به رشد اقتصادی در بلندمدت کمک کند. مالیات بر کربن احتمالا به کاهش گرمایش زمین در حالی که درآمدها را افزایش می‌دهد، کمک می‌کند.
در پذیرش پیش‌فرض پیکتی مبنی بر اینکه نابرابری بیش از رشد اهمیت دارد، هر فردی باید به یاد بیاورد که بسیاری از شهروندان کشورهای در حال توسعه روی رشد کشورهای ثروتمند برای کمک به فرار از فقر تکیه می‌کنند. از این رو، اولین مشکل قرن بیست‌ویکم همچنان کمک به بهبود فقر شدید در آفریقا و هر جای دیگری خواهد بود.

نویسنده: کنِث راگاف
استاد اقتصاد هاروارد
مترجم: مجید اعزازی

http://www.donya-e-eqtesad.com/

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.

× ثبت نوبت آنلاین