دید مثبت به افسردگی
فرضیه علمی کمابیش متفاوتی وجود دارد که نگاه مثبتی به افسردگی دارد. مدعیان این دیدگاه اذعان میکنند که افسردگی در اساس پدیدهی ناهنجاری نیست و نباید از آن با نام بیماری یاد کرد. از نظر آنها، افسردگی تطبیقی تعالیبخش است که بشر برای داشتن آن بهای تلخی داده است ولی امکان یافته است تا به کمک خصوصیات فراهمشده در دوران افسردگی، بحرانها و مشکلات مخرب را پیروزمندانه پشت سر بگذارد.
آدمهای افسرده برای راهبری و گذران زندگی باید با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کنند. آنها توانایی و انگیزه برای کار کردن را از دست میدهند، گوشهنشینی اختیار میکنند و تن به دلمردگی فزایندهایی میدهند که آنها را نسبت به لذتهایی نظیر خوردن و عشق ورزیدن بیعلاقه میکند. ابعاد خطرناک و مرگآور افسردگی نیز واقعیتی است که هر روزه گریبان خانوادهها را میگیرد.
اما چه چیز مفیدی میتوان در افسردگی آدمها سراغ گرفت؟ آدمهای افسرده معمولاً با اصرار و قدرت تمام مشغول فکر کردن دربارهی خودشان هستند، افکاری که در عمل نشخوار و بازبینی مکرر مشکلات شخصیشان است. افراد افسرده چنان با قاطعیت و جدیت مشغول این کار میشوند که دست از تفکر دربارهی چیزهای دیگر میکشند. تحقیقات گسترده موید آن است که شیوهی تفکر این گونه افراد کاملاً موشکافانه است. اغلب به دنبال یافتن راه حل برای موضوع پیچیدهایی هستند که ذهنشان را درگیر کرده است.
افکاری که به شیوهی تجزیه و تحلیل نمود پیدا میکند نمیتواند در فضای شلوغ و پر از عناصر مداخلهگر به درستی کار کند. به همین خاطر افراد افسرده تمایل وافری به خلوتگزینی دارند و به مشکلات و یا مسائل پیرامونشان هم اعتنایی نمیکنند.
ذهن تحلیلی آدمهای افسرده تحمل برهم خوردن ریتم و زنجیرهی افکار خود را ندارد. مغز یک انسان افسرده با شدت تمام در حال شلیک و مصرف موجهای عصبی است تا بتواند با آخرین قدرت به تمرکز و تحلیل خود ادامه دهد. این امر شبیه راندن ماشین سریعی است در جادهای با شیب تند به سمت ارتفاعات، و به همین دلیل خطر جوش آوردن و حتی از کار افتادن آن نیز بسیار بالاست.
سلولهای عصبی ۵ HT1A در موشهای آزمایشگاهی این قابلیت را بروز دادند که برای مثال، در حین بالا رفتن از سربالایی آن هم با حداکثر سرعت، سیستم کنترلی در خود تعبیه کردهاند که میتواند از جوشآوردن و از کار افتادن ماشین درونشان جلوگیری کند.
یکی از مقالات علمی که با دلایل مستند علمی، این فرضیه را تایید کرده، ماحصل تحقیقاتی است که روی ملکولی در مغز به نام ۵ HT1A ایی صورت پذیرفته است. این پروتئین عصبی در پیوند با ملکول دیگری در مغز به نام «سراتونین» که رابطهی آشکاری با احساس افسردگی دارد قرار میگیرد. اهمیت سراتونین در این است که اغلب داروهای ضد افسردگی امروزی، کنترل و محدود ساختن گیرندهی فوق را هدف خود قرار دادهاند.
بررسی انجام شده روی موشهای آزمایشگاهی نشان داده است که کم شدن مقدار سلول عصبی ۵ HT1A باعث واکنش آرامتر موشها به فشار عصبی میشود. مقایسهی ترکیب سلول عصبی فوق در موش و نمونهی انسانی آن نشان داده است که شباهتی ۹۹درصدی بین آنها وجود دارد. به نظر میرسد وجود بیش از حد سلول فوق در نسل بشر، حکایت از این دارد که طی تکامل فیزیکی، انسان به این سلول عصبی که قادر بوده در کم و زیاد کردن افسردگی دخیل باشد، نیاز داشته است و به همین خاطر سعی کردهاست آن را به نسلهای بعدی منتقل کند.
افسردگی توانایی دیدن، سرعت و دقت برخورد با مشکلات اجتماعی و تحلیل آنها را بالا میبرد. تصور کنید مرد یا زنی با چند فرزند، تصادفاً متوجه میشود که همسرش به او خیانت میکند و با فرد جوان و جذابی رابطه برقرار کرده است. بدن تکاملیافتهی بشر از طریق سلولهای عصبی میتواند در ضمن انتقال روحیهی افسرده به فردی که درون بحران قرار دارد امکان دهد تا با دقت و سرعت تمام، بهترین تصمیم و واکنش را نسبت به عملِ غافلگیرانهی همسرش اتخاذ کند.
درمان افسردگی نیز می تواند هم از طریق داروهایی باشد که باعث کم و زیاد شدن گیرندهها و شلیککنندههای عصبی مغز میشوند و در ضمن از طریق گفتگو درمانی تلاش عمدی باشد برای اینکه بر سرعت تمرکز و دقت افراد افسرده بیفزایند تا هرچه زودتر از وضعیت بحرانی خارج شوند.
تردیدی نیست که با همهی این تفاصیل، قرار نیست تاثیرات مخرب افسردگی در انسان نادیده گرفته شود ولی اگر از دید مثبت به افسردگی بنگریم به تصویری از ذهن منفعل و پریشان نمیرسیم که در هرج و مرج کامل به هر سو نظر دارد، بر عکس، با دوربینی با لنز بلند مواجهیم که با ظرافت، دقت و وضوح تمام، در حال ثبت و بازرسی دقیق یک مشکل انسانی است.
A molecule in the brain known as the 5HT1A
Depression’s Evolutionary Roots
Paul W. Andrews and J. Anderson Thomson Jr
منبع:مردروز
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.