رقصی میانه میدان
استانبول یکی از زندهترین شهرهای خاورمیانه است. هرچند که سالها قبل نخستوزیر فقید لبنان؛ رفیق حریری تلاش کرد با صرف هزینه بسیار و البته از جیب مردم، بخش اروپایینشین بیروت را چنان بازسازی کند که بتواند به مصاف استانبول بیاید، اما زیبایی و زندگی استانبول یک میراث بکر و طبیعی است که بدلسازی نشده. نیازی هم نبوده. بیروت جنگزده و پر از تبعیض و تفرعن کجا و استانبول صمیمی و خالص و بیغش کجا؟ مانند این است که بخواهید ناشیانه اسپرسو را با قهوه ترک به رقابت فرابخوانید. جریان زندگی در استانبول، شب و روز ندارد. در هر ساعت از شبانهروز زندگی در این شهر جاری است. شاید البته با بیانصافی کمرنگی؛ در بخش اروپایی شهر. اغلب بناهای تاریخی در همین بخش واقع شده و مراکز خرید و حتی محل تجمع و سکونت ایرانیها
هم در بخش اروپایی است. بهترین و گرانترین هتلها و چند سفارتخانه و حتی میدان مشهور تقسیم. در بخش غیر اروپایی شاید بتوانید از طبیعت سرسبز و خلوت از غیر البته لذت بیشتری ببرید زیرا توریستها چندان علاقهیی به این سوی شهر ندارند.
خاطرم هست که چند سال قبل در اثنای بازی دو تیم فوتبال در استانبول بودم. یکی از تیمها برنده شد. ساعت حوالی 9 شب بود. پیادهروی در خیابانهای استانبول از آن دست غنایمی است که ارزش آن را با هیچ چیز نباید برابر کنید. در حین حظ بردن از این غنیمت ناگهان با خیل سیلمانند جمعیتی خودم را رودررو دیدم که شعار شادی و غریو پیروزی سر داده بودند. همسو شدن یک توریست با اتفاقات شهری استانبول تقریبا غیر قابل گریز است. هیچ نیازی هم ندارید که به زبان ترکی استانبولی آشنایی داشته باشید. لبخند، زبان مشترک ساکنان استانبول است با هر غریبه بیگانه با زبان بومیشان. مطمئن باشید که تا نیمههای شب و حتی نزدیک به سپیدهصبح میتوانید در خیابانهای استانبول بیتوته کنید بدون آنکه نگران از دست رفتن امنیت و آرامشتان باشید. اتفاقی که در شهرهای خاورمیانه بسیار کم میتوان سراغ گرفت. دوباره گریزی میزنم به خاطرهام از بیروت؛ شهری که حداقل، 3 دهه قبل به عروس خاورمیانه شهره بود. اما در همین بیوه خاورمیانه امروز، شما که یک غریبه هستید باید همواره از وجود پاسپورتتان در جیب و کیفتان مطمئن شوید چون معلوم نیست در کدام کوچه و خیابان مورد سوال پلیسی قرار میگیرید که بودن شما در شهر پرآشوب و ناآرامش، علامت سوالی را در ذهن سیاستورزش رسم کرده است.
در استانبول چنین نیست. حتی زبان ایما و اشاره کافی است تا بتوانید با مردم شهر ارتباط برقرار کنید و راه و چاه گشت و گذار در شهر رنگارنگشان را جویا شوید.
اگر مسافر استانبول باشید و بخواهید در کنار خرید و تماشای سواحل دریای مرمره و رفتن به کافهها و خوردن غذاهای ترکی یادگاری متفاوت در ذهنتان ثبت کنید، میتوانید به تماشای رقص سماع بروید. مکان برگزاری رقص سماع در شهر استانبول ایستگاه قدیمی قطار است که میتوانید با کرایه کردن یک تاکسی خود را به ایستگاه قدیمی قطار برسانید. اما اگر نخواهید چنین رقمی را برای رفت و آمد هزینه کنید میتوانید به میدان مرکزی استانبول که به میدان تقسیم موسوم است رفته و با خرید دو بلیت تراموا برای رفت و برگشت به ایستگاه قدیمی قطار بروید.
مراسم سماع در شهر استانبول سه روز در هفته اجرا میشود. روزهای سهشنبه، جمعه و یکشنبه. بلیت این مراسم را هم میتوانید از محل اقامت خود در استانبول رزرو کرده یا ساعتی قبل از شروع برنامه به همان ایستگاه قدیمی بروید و در محل، بلیت را خریداری کنید. مراسم سماع ساعت 30/19 عصر آغاز میشود و یک ساعت طول میکشد. در سالن مربع شکلی که در سه ضلع آن سه ردیف صندلی چیده شده و ضلع چهارم محل نشستن نوازندگان موسیقی سماع است. نوازندگان سماع عود/ قانون/کمانچه/ دایره و نی مینوازند و برنامه با اجرای موسیقی عرفانی که به تناسب محل اجرا نواهای ترکی استانبولی است آغاز میشود و این موسیقی نیم ساعت از برنامه را تشکیل میدهد. پس از این موسیقی ویژه سماع آغاز میشود. که همزمان با آغاز موسیقی میتوانید گشودن در منبتکاریشدهیی در گوشه سالن را شاهد باشید که رقصندگان سماع یک به یک از آن وارد میشوند. پنج مرد که لباس سفید و بلند به تن دارند و کلاهی مخروطی شکل بر سر گذاشتهاند. (لباس سفید در مراسم سماع و البته در میان صوفیان به کفن نفس انسان و کلاه مخروطی به سنگ قبر انسان تعبیر میشود.) رقصندگان پس از ادای احترام به استاد – شیخ – که یکی از میان همان پنج نفر است اجازه مییابند که به سماع بپردازند. در حالی که موسیقی نواخته میشود به آهستگی قدم برمیدارند. حول یک دایره فرضی و سپس چرخیدن را به آرامی آغاز میکنند. دستهایشان به شکل ضربدر بر سینه است و در حال چرخیدن دستها به آرامی از هم گشوده میشود. دست راست به سمت آسمان و دست چپ به سوی زمین جهت میگیرد. گردنشان روی شانه خم شده و چشمها بسته است و تا پایان اجرای موسیقی این چرخیدن ادامه دارد. به نشانه گردش کائنات و هر آنچه در آن است به سوی خالق هستی.
صوفیان، رقص سماع را به مولانا جلالالدین محمد بلخی منسوب میدانند. شاعر ایرانی که در قرن هفتم هجری قمری در شهر بلخ به دنیا آمد و در شهر قونیه از دنیا رفت و تولد سماع را به آن روز نسبت میدهند که مولانا در بازار زرگران قدم میزد که از شنیدن ضرباهنگ چکش و سندان الهامی به ذهنش آمد و او همگام با نوای ضربهها به رقص و چرخیدن پرداخت در حالی که هیچ نمیدید. این چرخ و از خود بیخودی از ظهر تا غروب بیوقفه ادامه یافت و مولانا از آن به تماشای خالق هستی یاد کرد. البته دولت ترکیه با برگزاری مراسم سماع موافق نیست زیرا آن را فعالیتی منسوب به اقلیت میداند که میتواند به فرقهگرایی منجر شود. پیشینه این مخالفت هم به سالهای پس از جنگ جهانی اول بازمیگردد که با ایجاد دولت جمهوری در ترکیه – سال 1925 – صوفیان مولویه به عنوان یک فرقه ارتجاعی از سوی دولت آتا ترک معرفی شدند و به همین سبب اجازه هرگونه فعالیت و برگزاری مراسم از آنان سلب و به دستور آتاترک تمام خانقاهها تعطیل شد. اما زمانی حدود 50 سال پیش دولت ترکیه موافقت کرد که مراسم سماع میتواند برای گردشگران خارجی اجرا شود مشروط بر آنکه به دور از هرگونه اصرار بر صوفیگرایی باشد. بنابراین آنچه امروز در ترکیه موسوم به سماع است یک مراسم نمادین است و رقصندگان سماع صرفا حرفهیی را انتخاب کردهاند که شاید این انتخاب از سر نیاز به گذران زندگی است و نه از میل باطن و خواهش دل. رقصندگانی که نه عارفند و نه صوفی. نام آنان در فهرست کارمندان دولت به ثبت رسیده و پس از پایان دوران خدمت بازنشسته میشوند تا در ازای 30 سال انجام وظیفه حقوق بازنشستگی دریافت کنند. جالب آنکه قیمت بلیت مراسم سماع از بلیت یک کنسرت کلاسیک در مرکز فرهنگی آتاترک گرانتر است. حداقل، پنج برابر گرانتر. آن هم در حالی که کنسرتهای کلاسیک و ارکسترال در این مرکز فرهنگی که یکی از باشکوهترین و جامعترین مراکز موسیقی در خاورمیانه است، توسط ارکستر استانبول اجرا میشود که پیشینه و توان این مجموعه بر هیچ کس پنهان نیست.
شما میتوانید در استانبول با ارزانترین قیمتها شاد شوید و از سفر خود لذت ببرید. شاید این هوشمندی دولتهای وقت ترکیه بوده که چنین، گردشگر را مورد توجه و محبت قرار دادهاند که اقسام خواستهها و امکانات مورد نیاز یک توریست را با قیمتهای متفاوت اما تقریبا با کیفیت مشابه چنان فراهم کنند که گردشگر، در واپسین لحظاتی که در فرودگاه آتاترک به چک کردن بار و ابنیه خود مشغول است، اندیشه رجعتی دوباره را هم به ذهن بیاورد. انواع اطعمه و اشربه و پوشاک و اقلام فرهنگی و هنری هم میتواند در مراکز خرید گرانقیمتی تهیه شود که وقتی از ورودی مرکز خرید فقط نگاهی به نامهای حک شده بر تابلوها نگاه میکنید، ترجیح میدهید یک پیادهروی آرام در پیادهروهای مزین به شمعدانیهای سرخ داشته باشید تا که پشت ویترین فروشگاهها نگاهتان از مشاهده بعضی قیمتها، مثل نفستان حبس شود ولی با گشت مختصری و صرف وقت مختصرتری در بازارهای روز استانبول، میتوانید صاحب زیباترینهای به یادماندنی از شهری شوید که به واسطه هوشمندی دولت در بذل احترام به گردشگر، پایتخت فرهنگی اروپا نام گرفت. سفر به استانبول، خاطرهیی است که در ذهن هر گردشگر میماند. البته اگر ایرانی باشید شاید خوشی این خاطره کمی طعم حسرت بگیرد. همسایه شرقی ترکیه از باب قدمت تاریخی و بهرهمندی از هنر و معماری غنی حتی به اندازه سر سوزنی کم ندارد. اما فقط نگاهی به آمار ورودی گردشگران دو کشور بیندازید. یا که آسانتر، سرعت اینترنت، امکانات هتلها، تنوع دیدنیها و شنیدنیها، طرز نگهداشت اماکن و موجودات تاریخی، طرز مواجهه مردم با شهر محل سکونتشان و حتی چیدمان فرهنگی ویژه جلب گردشگر را در دو کشور با هم مقایسه کنید. شما هم تلخی طعم حسرت را حس میکنید.
بنفشه سامگیس
http://etemadnewspaper.ir
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.