دعوای علمی قلب و مغز

۱۵۰

brain8
قلب در طول تاریخ تمدن بشر، مرکز اندیشه و روح بشر شناخته می شد. مصریان قدیم در حین مومیایی کردن جسد شخصیت های معروف و مقدس، قلب را یکدست و کامل از بدن فرد بیرون می کشیدند و در کوزه تبرک شده مخصوص قرار می دادند. مغز ولی هیچ اهمیتی نداشت و جمجمه با ابزار مخصوص، از طریق مجرای دماغ، تخلیه و خوراک جانوران می شد و آن را با خاک اره یا صمغ پر می کردند.
اعتبار و منزلت قلب برای یونانی ها حتی بالاتر آز تمدن های قدیمی تر بود. برای یونانی ها  نسبت قلب به بدن مثل نسبت کتاب مرجع به سایر کتاب های کتابخانه بود. ارسطو شریان های اصلی درون قلب را به کانال پیام رسانی به سایر اعضا تعبیر کرده بود و رگه های ظریف درون مغز را بی خاصیت می پنداشت.

قلب در مرکز بدن به عنوان فرمانده شناخته شده بود چون زودتر از سایر اعضا بدن در جنین شکل می گرفت. چون تپش قلب با احساسات و عواطف بشر مربوط بود و در این میان، جایگاه مغز که عضو پرت و دوری در بدن بود  بی ارزش تلقی می شد.

اما تجربه پزشکان از همان دوران قدیم به آنها اجازه می داد که در مورد هویت و مسولیت مغز، کمابیش متفاوت بیاندیشند بویژه آنکه بارها شاهد بیمارانی بودند که بعد از تحمل جراحات و صدمات مغزی، شعورشان متلاطم شده بود. توجه بیشتر به مغز و وظایفش، گسترش مداومی یافت تا آنجا که در اوایل انقلاب علمی اروپا یعنی قرن ۱۶ میلادی، اکثر مردم دانش آموخته، رابطه بین اندیشه و مغز برای شان قابل فهم بود. از همان موقع، اینجا و آنجا دانشمندانی هم بودند که مغز را گنجینه اصلی بدن می شناختند.
Emanuel Swedenborg از اولین متفکرین علمی است که در باره پیدایش منظومه شمسی نظر داد و آن را تنیده شدن و تصادم ابرهای تشکیل شده از غبارهای فضایی دانست. او همچون داوینچی طرح هایی از هواپیما، کشتی زیردریایی و تفنگ کشیده بود. او حتی به نوعی پدر علم عصب شناسی نوین بود و رابطه بافت های مرتبط کننده نیمکره های مغز را شناسایی کرد. در ادامه نظریات و اکتشاف هایش او تواتست غده هیپوفیز که از مهمترین زیرغده های بدن است را شناسایی و از آن به عنوان « لابراتوار بدن» یاد کند.

آنچه که از نظر علمی فعالیت شگرف ارسطوی سوئدی Emanuel Swedenborg را مهم و خارق العاده می کند این است که او در میانه عمر خویش ( حوالی ۱۷۴۰ میلادی) دچار بیماری صرع می شود که به طور مشخص، نوعی بیماری است که از اختلالات عصب های مورد تهاجم الکتریکی درون مغز ناشی می گردد.

جالب تر از همه آنکه او هر بار که در حالت صرع قرار می گرفت برای خودش این فرصت ایجاد می شد که به الهام جدید دست یابد. تجسم و تخیل های مذهبی بر او بیشتر و بیشتر گردد و ادعاهای مبنی بر دیدن فرشتگان، لمس خدا و کفتگو با مسیح نیز جزو آنها قرار بگیرد. از دستاوردهای مهمی که در این دوران از او به جا مانده است یادداشت های دقیق از توهمات و تجسم هایی است که بعد از هر حمله صرع به او دست می داد.

brain9
شواهد شخصی او در باره صرع، خیالات و افکار وحی گونه ایی که بر او حادث می شد درست به این دلیل  مهم و اساسی است که او همزمان یک مومن روحانی و معتقد به تصوراتی که در او ایجاد می شد بود. اعتقادی که همراه شده بود به باورهای علمی وی. او با شیوه بازبینی علمی، کاربرد عصب ها را در تصورات خود  جستجو می کرد  و با این کار مشغول اعتبار بخشی به اهمیت مغز نیز بود.
هر چند با مرگ Emanuel Swedenborg یک بار دیگر دعوای قلب و مغز و رقابت شان برای کنترل  فرماندهی بدن از سر گرفته شد ولی خدمات و کشفیات او نه تنها بر اهمیت مغز به طور فراگیری افزود بلکه به طور مشخص، بخش زیادی از اتفاقات روحانی، اشراقی و حتی وحی گونه بشر را به طور تلویحی به  فعل و انفعالات از کنترل خارج شده مغز نسبت داد.

Excerpted from “The Tale of the Dueling Neurosurgeons: The History of the Human Brain as Revealed by True Stories of Trauma, Madness, and Recovery” by Sam Kean. Copyright © ۲۰۱۴: by Sam Kean. Reprinted by arrangement with Little, Brown and Company. All rights reserved.
Excerpted from “The Tale of the Dueling Neurosurgeons: The History of the Human Brain as Revealed by True Stories of Trauma, Madness, and Recovery”

http://www.salon.com/2014/05/11/heaven_is_for_neuroscience_how_the_brain_creates_visions_of_god/?utm_source=facebook&utm_medium=socialflow

منبع:مرد روز

نظرات بسته شده است.

× ثبت نوبت آنلاین