آزادی، وابستگی و حفظ شان انسانی؛ تناقض دوران پیری
بررسی “مری برد” تاریخدان و استاد دانشگاه کمبریج از رفتار سالمندان و مراقبان (پرستاران) آنها در جوامع امروزی
در اسطورههای یونان باستان آمده است که روزی “آرورا” الهه سحر (بامداد) دلباخته یک شاهزاده تروایی به نام “تیتونوس” میشود. از شدت شیفتگی به او، از “زئوس” خدای خدایان درخواست میکند به “تیتونوس” عمر جاودان بدهد. “تیتونوس” نامیرا میشود اما الهه سحر فراموش کرد از زئوس بخواهد به او جوانی جاودانی نیز ببخشد، در نتیجه تیتانوس عمر کرد، پیر و پیرتر شد، اما هرگز نمرد.
“آرورا” در خانه از او مراقبت میکرد، آنچنانکه یکی از شاعران قرن هفتم پیش از میلاد نوشته “از غذای خدایان به او میخوراند و لباسهای فاخر به تنش می کرد.” اما سرانجام زمانی که تیتونوس کاملا از کارافتاده و ناتوان شد، آرورا مرد بیچاره را در اتاقی زندانی کرد. این شاعر یونانی در ادامه داستان می گوید: “وقتی پیری بر او غالب شد، آرورا او را در اتاق درونی خانه اش زندانی کرد و در تاریکی نگه داشت.” صدای نالههای ممتد و بی رمق او از دورن خانه شنیده میشد و بی جان در گوشهای افتاده بود.
اولین بار که این داستان را خواندم، به نظرم مصداقی از دشواری و احتیاط در برخورد با قدرت مطلق زئوس آمد. اگر از خدای خدایان درخواستی داری بهتر است بدانی که دقیقا چه میخواهی در غیر این صورت به جای اولت بر میگردی و شاید پشیمان. شاید بی دلیل نباشد که حالا در سن ۵۹ سالگی و کمی بیشتر، داستان تیتانیوس را اشارهای به تناقض دوران پیری میبینم؛ تناقضی بین سالمند با نشاط و به نسبت سالم با تنزل به وابستگی کامل دوران پیری.
برای بسیاری، نگرانی از پیر شدن تنها مسئله گذشت زمان یا بروز نشانههای پیری بر چهره و اندام، مانند کلفت شدن ناخنها، زانوهای کم توان و دست لزران نیست؛ اتفاقا بعضی از این نشانهها امیدوارکننده و آرامشبخش هم هستند. از اینکه این روزها می توانم از خیابانی و جلوی ساختمان در حال ساختی بدون سوت کارگران ساختمانی رد شوم، احساس خوبی دارم و یا برای زنان همسن من، رسیدن به مرحله یائسگی میتواند آزادی از دردسرهای ماهانه باشد. آنچه برای ما هراس انگیز است، رفتن به آن دنیای تاریک، “دنیای تیتانیوس” دوران پیری است. دوران بعد از کارت رفت و آمد رایگان بازنشستگی و ورود به دنیای ناتوانی، بی احترامی و بی اختیاری.
نقاشی آرورا و تیتونوس اثر جورجیو لازارینی نقاش ایتالیایی
اگر بخواهم حرفم را به زبان دیگری بیان کنم می گویم “سالمندی” در غرب دو چهره متفاوت دارد. یکی به طور نسبی از سلامتی، امکان مالی و درآمد بازنشگستگی خوب برخوردار است و دیگری نزول تدریجی و طولانی به سوی مرگ. واقعیت این است که سالمندان بیشتری دچار این سرنوشت به قول شاعر یونانی مان “پیری دهشتناک” میشوند.
گاهی فکر می کنم بسیاری از متخصصان پزشکی امروزی ممکن است دچار همان اشتباده “آرورا” شده باشند. چرا، پزشکان این همه هزینه و تلاش صرف جلوگیری از چیزی میکنند که خودشان خواهانش هستند؛ بسیاری از آنها آروزی مرگ سریع از سکته قلبی را میکنند، پس چرا ما را به دنیای فرتوتی درازمدت و پرهزینه و کابوس پیری طولانی میسپارند.
جالب اینکه هر دو جنبه در اخبار هفته گذشته بریتانیا منعکس شده بود: در یک برنامه به نام “چه طور در صد سالگی جذاب باشیم” با معرفی یک مرد فروشنده کت و شلوارهای دست دوز ایتالیایی مخصوص سالمندان و مادربزرگ ۷۶ سالهای که چکمه دکتر مارتین می پوشد، گفته میشد نود ساله های امروز، همان هفتاد ساله های دیروز هستند. باید اعتراف کنم این برنامه تاثیر منفی و واکنشی کاملا متضاد در من برانگیخت. امیدوارم اگر روزی م:/., به سن صد سالگی رسیدم، چیزی بهتر از اینکه چطور جذاب باشم در زندگیام وجود داشته باشد.
حکاکی اثر ویلیام هوگارت هنرمند انگلیسی از بدرفتاری در دیوانه خانه ها
از طرف دیگر، شاهد یک مجموعه برنامه تلویزیونی و مقاله هایی در روزنامه ها درباره اتفاقات وحشتناک و شیوه های غیرقابل قبول مراقبت از پیرها در خانه های سالمندان بریتانیا بودیم. فکر می کنم همه بینندگانی که برنامه را دیدند احساس شرمندگی کردند، سالمندان برای برده شدن به دستشویی گریه می کردند، بدرفتاری، تمسخر، کتک زدن آنها اسفناک بود.
به عنوان یک تاریخدان تصور می کنم رفتار ما با سالمندان نحیف در این خانه های سالمندان قرن بیست و یکمی، در یکی دو قرن آینده در ردیف دیوانه خانه ها و تیمارستان های قرن هیجدهمی ارزیابی شود. رساله های دکترا و کتابهای زیادی در باره دلایل و چگونگی این رفتار نادرست ما نوشته خواهد شد. با این تفاوت که هدف این بررسی ها، تنها پرستاران و مراقبان از سالمندان که بعضی فوق العاده، بعضی بی اطلاع و برخی بیرحم هستند، نخواهد بود، بلکه ما خوانندگان روزنامه و بینندگان تلویزیون که این برنامه ها را دیدیم و اظهار تاسف کردیم زیر ذره بین قرار خواهیم گرفت.
وقتی راحت در اتاق نشیمن خانه نشسته ایم، می توانیم به راحتی اظهار تاسف کنیم و بگوییم اگر ما پرستار آنها بودیم همیشه مهربانی می کردیم، نمی زدیمشان بودیم و با آنها بدرفتاری نمی کردیم. ولی می توانیم واقعا مطمئن باشیم؟ به عنوان مثال سالمند مبتلا به بیماری “فراموشی”را در نظر بگیریم، می گویند این بیماران در زمان گذشته با موجودات خیالی و یا در یک سیاره دیگر زندگی می کنند. درست که بعضی از این سالمندان همینطور هستند، و امیدوارم در صورت ابتلا، من هم همینطور باشم. اما واقعیت این است که این بیماری یک جنبه دردناک نیز دارد. بعضی از مبتلایان خشن، بی رحم و پرخاشگو می شود و نگهداری از آنها برای مراقبانشان چیزی به مراتب بیش از رفتار به اصطلاح “چالش آور” است.
یک سالمند و پرستارش
بسیاری از پدر و مادرها “از کوره در رفتن” را تجربه کردند. هر قد کودکان شیرین باشند و ما عاشقانه آنها را دوست داریم، اما موقعیت هایی پیش می آید که بچه ها به حدی ما را می پیچیانند که با عصبانیت تمام، سر آنها فریاد میکشیم و حتی سیلی به صورت شان می زنیم با اینکه می دانیم درست نیست. کمتر پدر و مادری است که بتواند با قطعیت چیزی غیر از این ادعا کند.
نگهداری از سالمندان را نمی توان با کودکان مقایسه کرد برخلاف آنچه در شعر “هفت دوره سنی آدمی” اثر شکسپیر آمده، تلفیق این دو با هم گمراه کننده است. با این حال من هنوز نمی دانم چند نفر از ما که در رفتار با کودکانشان از کوره در می روند، قادر به کار کردن در خانه سالمندان باشند و گاهی چیزی بر زیان نیاورند یا کاری نکنند که بعد ها از آن پشیمان شوند.
نظرات بسته شده است.