صد و چهلمین زادروز توماس مان نویسنده‌ای میان دو سده

۲

آیا زیست هنری و زندگی عادی در تضادند؟ این پرسشی است که همواره در زندگی توماس مان مطرح بوده و در آثار او بازتاب داشته است. او عشق دو هم‌جنس را در برابر یک ازدواج عادی می‌گذارد تا فرق زیست هنری و زندگی عادی را بنمایاند.

توماس مان در سال ۱۹۰۵

آیا زیست هنری و زندگی عادی با هم در تضادند؟ این پرسشی است که همواره در زندگی توماس مان مطرح بوده و در آثار او بازتاب داشته است. او عشق دو هم‌جنس را در برابر یک ازدواج عادی می‌گذارد تا فرق زیست هنری و زندگی عادی را بنمایاند.

آرنولد شونبرگ، آفریننده‌ی موسیقی نامتعارف “دوازده تونیک” با خواندن رمان “دکتر فاسوس” اثر توماس مان او را متهم کرد که چرکنویس ایده‌های دیگران را پاکنویس می‌کند و به عنوان کار خود جا میزند. ناراحتی شونبرگ از این بود که چرا توماس مان نام او را در رمان معروفش نیاورده است.

ادعای شونبرگ تا اینجا درست است که شخصیت‌های همه‌ی داستان‌های توماس مان همزادان انسان‌های پیرامون او هستند. اما توماس مان در تشریح و ترسیم آنها کم‌مانند است.

دوپهلونویسی، کنایه‌سازی و سخن‌پردازی پیچیده از او ادیبی ساخته که تقریبا سالی نمی‌گذرد بی آنکه در دانشکده‌های ادبیات آلمانی پایان‌نامه‌ای یا کتابی درباره‌ی آثار او نوشته نشود.

این در حالیست که جوان امروزی به هنگام آشنایی و عشق، رفتاری بی‌‌پیرایه و مستقیم دارد و شاید پیرایه‌ها و پیچیدگی‌های شخصیت‌های رمان‌های توماس مان را اگر درک هم بکند، جاذب و جالب نداند.

نیمه‌ی اول

توماس مان در روز ششم ژوئن ۱۸۷۵ در شهر لوبک در شمال آلمان زاده شد. کودکی او با توسعه‌طلبی اقتصادی آلمان از سویی و ایستایی در نهادهای آموزشی و فرهنگی این کشور از سوی دیگر، همزمان بود. او با هردوی این ویژگی‌‌ها بیگانه و ناسازگار بود. نویسنده‌ای که آثارش متن درسی دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های آلمان است و تا پایان عمر ۲۱ دکترای افتخاری و یک درجه‌ی پروفسوری را نصیب خود ساخت، از مدرسه بیزار بود و دیپلم نگرفته آموزش دبیرستانی را رها کرد. اندیشه و احساس هنرمندانه‌اش هیچ‌گونه خشکی و فشار و زوری را تاب نمی‌آورد. پس به هر ترفندی بود، از خدمت نظام هم کناره گرفت.

تصویری از کودکی توماس مان در کنار برادر و خواهرانش

در ۱۶ سالگی پدرش را از دست داد. پدر که می‌دانست بازماندگانش میل و همتی برای حفظ شرکت بازرگانی غلاتش ندارند، وصیت کرده بود که شرکتش فروخته و درآمد حاصل آن نیز میان بازماندگانش تقسیم شود. مادرش به موسیقی و ادبیات آشنا و در خانواده‌ای فرهنگی رشد یافته بود.

طبیعی است که توماس مان جز دوره‌ی کارآموزی کوتاهی در یک شرکت بیمه آتش‌سوزی و گزارشگری برای مجله ی طنز “سیمپلی‌سیسیموس”، باقی عمر را به عنوان نویسنده‌ی حرفه ای آزاد کار و زندگی کند.

مقرری ماهانه‌ای که از بهره‌ی بانکی پس انداز پدری می‌گرفت، او را از داشتن شغل‌های دست و پاگیر و ملاحظاتی که گاه انسان از روی نیاز اقتصادی می‌کند، می‌رهانید و به او بی‌پروایی و بی‌پردگی هنری، می‌بخشید.

بی‌پروایی در زندگی شخصی او اما تنها تا پیش از ازدواج با کاتیا پرینگسهایم نمود میکرد. پس از آن آزادی و رهایی، دیگر تنها در آثار هنری او متبلور و آشکار می‌شد.

زندگی ۸۰ ساله ی توماس مان به دو دوران بلند تقسیم می‌شود: در نیمه‌ی نخست زندگی او که پیش از جنگ جهانی اول گذشت، نویسنده، سیاست را به سیاست‌پیشگان و قدرت را به قدرتمندان وامی‌گذاشت و به درون‌گرایی بی‌مرز و اندازه بسنده می‌کرد. در نیمه‌ی دوم عمر او اما رویدادها و پدیده‌های سیاسی روز، بر دیدگاه و آثار هنری‌اش تأثیر مستقیم داشتند: در آغاز جنگ جهانی اول، او از روشنفکرانی بود که جنگ را مایه‌ی رهایی از سرگردانی و تباهی‌های اجتماعی می‌پنداشتند. آغاز جنگ جهانی اول همچنین، سخن پایانی “کوه جادو” اثر ماندگار اوست. توماس مان که تا آن زمان جانبداری از سویه‌های سیاسی و اجتماعی را سلب آزادی هنری می‌دانست، از آن پس جانبدار شد.

برجسته‌ترین اثر غیر داستانی او در زمان جنگ جهانی اول “دیدگاه های یک غیر سیاسی” است که در آن به شدت به هرچه فرانسوی، روشنگری، انقلاب، دموکراسی، سخن‌سرایی، طنز و اکسپرسیونیسم است، می‌تازد و در برابر آن از آلمان، رومانتیسم، سلطنت، محافظه‌کاری، و سخن‌گریزی، دفاع میکند.

نیمه‌ی دوم

هر اندازه چهره‌ی زشت و ویرانگر جنگ جهانی اول آشکارتر می‌شد، توماس مان بیشتر به اهمیت سیاست در زندگی اجتماعی پی می‌برد. ولی تنها چندی پس از جنگ جهانی اول به آشتی‌جویی و تلاش در راستای آزادیخواهی و جمهوریخواهی روی آورد. دستاورد و میوه‌ی این رویکرد، رمان ماندگار “کوه جادو” است. این اثر دگرگونی احساس و اندیشه‌ی توماس مان از یک نویسنده‌ی بی‌تفاوت به اجتماع و سیاست تا یک هنرمند آگاه به جامعه و دگرگونی‌های آن را نشان می‌دهد. توماس مان از روشنفکرانی است که ۱۱ سال پیش از روی کار آمدن فاشیسم در آلمان، خطر راست‌گرایان تندرو را دریافت و گوشزد کرده بود. او در دوره‌ی حکومت جمهوری وایمار آلمان، مستقیماً با سوسیال‌دموکرات‌ها همکاری داشت و مسئولیت‌های فرهنگی سنگین و زیادی را پذیرفت. نویسنده‌ای که همه‌ی عمر به اشراف‌زاده‌ها گرایش داشت، حتا در سال ۱۹۳۲ در جمع بزرگی از کارگران، سخنرانی کرد.

در سال ۱۹۲۹ به خاطر رمان “بودنبروک‌ها” که زوال یک خانواده‌ی بازرگان را ترسیم کرده، جایزه‌ی ادبی نوبل گرفت. چهار سال پس از آن که نازیها بر سر کار آمدند، از آلمان نخست به سوئیس و سپس به ایالات متحده گریخت و تابعیت آن دو کشور را پذیرفت. نازی‌ها تنها آثار او را ممنوع نکردند بلکه در کتابسوزان بزرگی که به راه انداختند، نوشته‌هایش را به آتش افکندند.

معروفترین رمان او

رمان “بودنبروک‌ها” نگاره‌ای است از ترسیم رفتارها. یکسو افراد خانواده‌ی نجیب بودنبروک‌ها هستند که از هرچه بوی جسارت، خشونت، پرخوری، سخنان بی‌پیرایه و عامیانه، بی‌نظمی و سبک‌رفتاری می‌دهد پرهیز می‌کنند. در سوی دیگر خانواده‌ی نوکیسه‌ی هاگِنستروم است که عکس این رفتار را دارند. یک شهروند واقعی لذت‌های زندگی، تن‌پروری و پررویی را نفی می‌کند و به هر بهایی باشد، وقار و ادب را نگه می‌دارد. تن و رفتار آدمی هر اندازه هم که خود را به نجیب‌زادگی بزند، سرانجام نهاد و طبیعت او را لو می‌دهد. از آنجا که رمان “بودنبروک‌ها” نگارشگر وجود و نمود است، تنها نمود نیک شهروندان مرفه را نشان نمی‌دهد بلکه به هستی سودجویانه‌ی آنان نیز اشاره و انتقاد می‌کند.

کشاکش هنر و زندگی

از “بودنبروک‌ها” که بگذریم، درون‌مایه‌ی بیشتر داستان‌های توماس مان، کشاکش میان عقل و عشق، زندگی شهروندی و نمود هنری و به طور کلی‌تر زندگی و مرگ است.

داستان بلند “مرگ در ونیز” که قصه‌ی عشق و مرگ پیرمردی است که عاشق جوانک قایقرانی شده و به بیماری وبا که از آن جوانک واگرفته، می‌میرد، بیان تضاد میان دو خدایگان دیونیزوس و آپول است‌، تضادی که تفسیر آن را توماس مان از کتاب “تولد تراژدی” نیچه برگرفته است. در حالی که آپول نماینده‌ی فردیت، نظم، اندیشه‌ی منطقی و زندگی است، دیونیزوس نشانگر جماعت، هرج و مرج، احساسات و مرگ است. هر اندازه آپول انسان را به بیداری و هوشیاری می‌خواند، دیونیزوس او را به سوی خواب و خلسه، مستی و دیوانگی میکشاند.

خانه تابستانی توماس مان در نیدا

در اینجاست که زندگی و هنر یا عقل و عشق، در برابر یکدیگر می‌ایستند. در داستان “مرگ در ونیز” گوستاو آشنباخ که هنرمندی موفق، نظام‌مند و جاافتاده است، به دام تاسیو که مظهر اصلی هنر یعنی هرج و مرج، دوری از فردیت، خلسگی و سر انجام وبا و مرگ است، می‌افتد. در اینجا مرد زندگی به عنصر هنری تبدیل می‌شود. عشق دو همجنس در داستانهای توماس مان همواره نشان دوری از واقعیات جامعه‌ی شهروندی و نمادی از هنر است. اما سر‌انجام چنین عشقی که جایی در زندگانی عادی ندارد، چیزی جز مرگ نمی‌تواند باشد.

توماس مان در نیمه ی دوم زندگی‌اش از جمله رمان چهارجلدی “یوسف و برادران” و سپس “دکتر فاستوس” را نوشت که هرکدام به نوبه و شیوه‌ی خود اعتراض و انتقادی به آلمان نازی بودند. این نویسنده پس از ۱۵ سال تبعید به آلمان بازگشت اما پایان عمر را در زوریخ گذراند و در اوج افتخار در روز ۱۲ اوت ۱۹۵۵ در آنجا درگذشت.

آثار توماس مان به فارسی

نخست رضا سیدحسینی داستان بلند “مرگ در ونیز” و “تونیو کروگر” را از زبان فرانسه به فارسی بازگرداند که به چاپ دهم رسید. این داستان و رمان “بودنبروک‌ها” سپس توسط علی اصغر حدادی از آلمانی ترجمه شد. رمان “کوه جادو” را حسن نکورجح و رمان چهارجلدی “یوسف و برادران” را حدادی ترجمه کرده است.

توماس مان به معنای واقعی کلمه نویسنده‌ای است آلمانی. او همواره تردید داشت که بتوان آثارش را طوری به زبان‌های دیگر ترجمه کرد که حق مطلب ادا شود. این تردید او بی‌گمان در بخشی از ترجمه‌های فارسی آثارش به‌جا به نظر می‌آید. در جایی که فهم ظرافت‌های زبانی در آثار کنایه‌آمیز و پیچیده‌ی این نویسنده در آلمان نیز تنها با توضیح‌ها و تشریح‌های استادان و آموزگاران ممکن است، طبیعی است که بخش قابل توجهی از داستان‌های او به فارسی با اصلشان برابر نباشد.

نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.

× ثبت نوبت آنلاین