انا آرنت؛ پژوهشگر خستگی ناپذیرنظام‌های توتالیتر

0 ۱۷

هانا آرنت بر این باور بود که رژیم‌های توتالیتر تنها در پی قدرت و حاکمیت نیستند، بلکه فراتر از آن، فضای امر سیاسی‌ را یکسره منهدم می‌کنند. ۴ دسامبر ۲۰۱۵ چهل سال از درگذشت این بانوی متفکرآلمانی می‌گذرد.

Hannah Arendtهانا آرنت

چه تفاوتی میان قدرت و قهر وجود دارد؟ آیا آن‌گونه که زمانی فرانسوا ولتر روشنگر فرانسوی گفته بود، قدرت یعنی مجبور کردن دیگران برای انجام عملی که میل من است؟ یا آن‌گونه که بعدها ماکس وبر جامعه‌شناس آلمانی تاکید کرده بود، قدرت یعنی هر امکانی که در یک رابطه‌ی اجتماعی بتوان اراده‌ی خود را به‌رغم مقاومت دیگران به کرسی نشاند؟

هانا آرنت متفکر آلمانی بر این باور بود که اگر چنین تعریف‌هایی از مفهوم قدرت را بپذیریم، ناگزیریم مانند مائوتسه‌دون رهبر انقلاب چین نتیجه بگیریم که نیرومندترین قدرت از لوله‌ی تفنگ بیرون می‌آید. اما چنین نتیجه‌گیری‌ای ما را در برابر این پرسش قرار می‌دهد که پس چه تفاوتی است میان فرمان یک مامور پلیس و یک تبهکار مسلح؟

نگاهی به زندگینامه آرنت

یوهانا آرنت در تاریخ ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در یک خانواده‌ی یهودی در شهر هانوفر آلمان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهر زادگاهش و سپس در کونیگزبرگ (در پروس شرقی) به پایان رساند. بعدها تحصیلات عالی خود را نزد استادانی چون بولتمن و هایدگر در دانشگاه ماربورگ در رشته‌های فلسفه، تئولوژی و زبان یونانی دنبال کرد.

در سال‌های میان ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ پیوند عشقی و عاطفی عمیقی با استاد خود مارتین هایدگر برقرار کرد. ولی متاهل بودن هایدگر، دورنمای چنین پیوندی را تیره می‌ساخت. این پیوند به‌رغم تضادها و اختلاف نظرهای بعدی، دست‌کم به گونه‌ی رابطه‌ای فکری ده‌ها سال ادامه یافت.

آرنت بعدها خود را به دانشگاه فرایبورگ نزد استادانی چون هوسرل و یاسپرس منتقل کرد. پایان‌نامه‌ی خود را درسال ۱۹۲۹ درباره‌ی موضوع “مفهوم عشق نزد آگوستین” نوشت. از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ به عنوان همکار علمی با دانشگاه همکاری داشت. رساله‌ی زندگینامه‌ی “راحل فارن‌هاگن” یهودی برلینی را طی همین سال‌ها نوشت.

با برآمد هیولای نازیسم و حاکم شدن سیاست یهودی‌ستیزی افراطی در آلمان، دوره‌ی پیگرد و دربدری هانا آرنت نیز آغاز شد. او یکبار در سال ۱۹۳۳ توسط پلیس مخفی رژیم نازی (گشتاپو) برای مدت کوتاهی بازداشت و سپس آزاد شد. آرنت از بیم بازداشت دوباره، آلمان را ترک کرد و هفت سال در پاریس اقامت گزید. در آن شهر برای سازمانی فعالیت می‌کرد که کودکان بی‌سرپرست یهودی را به فلسطین منتقل می‌کرد. در سال ۱۹۴۰ با توجه به خطر اشغال فرانسه توسط آلمان، با همسرش به آمریکا مهاجرت کرد.

Hannah Arendt und Martin Heideggerمارتین هایدگر و هانا آرنت

آرنت در آمریکا فعالیت خود را به عنوان نویسنده‌ی آزاد ادامه داد. همزمان در دانشگاه‌های شیکاگو و پرینستون در رشته‌ی علوم سیاسی تدریس می‌کرد. او به عنوان فیلسوف سیاسی پرآوازه شد، ولی خود ترجیح می‌داد که او را فیلسوف نخوانند. از مفهوم “فلسفه‌ی سیاسی” هم فاصله می‌گرفت و “نظریه‌ی سیاسی” را ترجیح می‌داد. آرنت در این باره گفته بود: «شغل من ـ اگر بتوان آن را چنین نامید ـ نظریه‌پردازی سیاسی است».

آرنت که تابعیت آمریکا را پذیرفته بود، در سال‌های پس از پایان جنگ بارها از آلمان دیدن کرد، ولی دیگر ساکن این کشور نشد. او در تاریخ ۴ دسامبر ۱۹۷۵ در نیویورک چشم از جهان فروبست.

ژرف‌اندیشی درباره‌ی توتالیتاریسم

هانا آرنت در یک خانواده‌ی غیرمذهبی بالید و خود او نیز به هیچ جامعه‌ی مذهبی تعلق نداشت. پدرش را در سنین کودکی از دست داد. مادرش که تربیت او را به تنهایی برعهده داشت، او را آزاده و سکولار بارآورده بود. با این همه آرنت همواره به ریشه‌ی یهودی خود وفادار بود و از آن دفاع می‌کرد. خود او می‌گفت: «وقتی آدم به عنوان یهودی مورد حمله قرار می‌گیرد، باید از خود به عنوان یهودی دفاع کند، نه به عنوان آلمانی یا شهروند جهانی یا طرفدار حقوق‌بشر و غیره، بلکه بطور مشخص».

ابعاد هولناک کشتار یهودیان در آلمان و اروپا در جریان جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن، از موضوعاتی بود که هانا آرنت هم به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار و هم به عنوان متفکر و پژوهشگر به آن پرداخت. او در سال ۱۹۴۸ مقاله‌ای درباره‌ی صلح و آتش‌بس در خاورمیانه نوشت که دیدگاه‌های او را درباره‌ی تاسیس دولت اسرائیل و بحران میان اعراب و اسرائیل بازتاب می‌داد. به باور او، صلح تنها هنگامی می‌تواند در خاورمیانه مستقر گردد که اعراب و یهودیان به توافقی عادلانه دست یابند و فدراسیونی دوملیتی در سرزمین فلسطین بوجود آید. هانا آرنت با سیاست‌های ملی‌گرایانه در این منطقه مخالف بود. او به رغم تبار یهودی خود، گرایش‌های افراطی صهیونیستی را نکوهش می‌کرد.

یکی از پژوهش‌های ژرف هانا آرنت درباره‌ی ویژگی‌های نظام‌های تام‌گرا (توتالیتر) بود. او در سال ۱۹۵۱ کتاب معروف خود در این زمینه را با نام “خاستگاه‌ها و عنصرهای حاکمیت تام” به زبان انگلیسی منتشر ساخت. این کتاب چهار سال بعد به زبان آلمانی نیز منتشر شد.

آرنت در این اثر تاکید کرده که جنبش‌های توتالیتر پیامد بحرانی ژرف در جهان مدرن هستند و با خود گونه‌ی کاملا تازه‌ای از دولت را به همراه آورده‌اند. به باور آرنت، این دولت تازه را می‌توان بیش از هر چیز با دو ویژگی مشخص‌کرد: “ایدئولوژی” و “ترور”. منطق اندیشه‌ی ایدئولوژیک، اصل رفتاری دولت توتالیتر، و ترور، سرشت آن را می‌سازد. آرنت حکومت توتالیتر را در رژیم ناسیونال سوسیالیستی آلمان و نیز در نظام شوروی (تا مرگ استالین در سال ۱۹۵۳) تحقق یافته می‌بیند و این دو رژیم را جلوه‌های گوناگون “حاکمیت تام” ارزیابی می‌کند.

Hannah Arendt

به باور او، رژیم توتالیتر، تنها در پی قدرت و حاکمیت نیست، بلکه فضای امر سیاسی را یکسره منهدم می‌‌کند. از این رو، استعداد انسان برای اقدام مشترک مجال بروز نمی‌یابد. ویژگی جنبش‌های توتالیتر، مطیع بودن واقعی هواداران آن‌هاست. به گفته‌ی آرنت، اجامر و اوباش، ‌لایه‌های رانده‌شده‌و حاشیه‌نشین اجتماعی و نیز باندهای تبهکار در جنبش‌های توتالیتر نقش برجسته‌ای دارند.

از دیدگاه آرنت، ترور، سرشت حاکمیت تام است و تجلی خود را در اقداماتی برای ارعاب فرمانبران و نیز تبهکاری خشونت‌آمیز با نظمی “کارخانه‌ای” نشان می‌دهد که در اتاق‌های گاز “رایش سوم” و اردوگاه‌های کار اجباری اتحادشوروی تحقق یافت.

“ابتذال شر”

هانا آرنت در سال ۱۹۶۱ به سفارش مجله‌ی “نیویورکر” راهی اورشلیم شد تا از محاکمات آدولف آیشمن، یکی از بلندپایگان رژیم نازی و از سازمان‌دهندگان کشتار یهودیان در اردوگاه‌های مرگ گزارش‌هایی تهیه کند. این گزارش‌ها در کتابی به نام “آیشمن در اورشلیم” و با عنوان فرعی “ابتذال شر” منتشر شد و بحث‌های دامنه‌داری برانگیخت.

بسیاری از منتقدان این کتاب معتقد بودند که اطلاق واژه‌ی “مبتذل” به مسئول یک کشتار جمعی، گزینش درستی نبوده است. آرنت در باره‌ی جنجالی که بر سر این کتاب پیش آمد گفته بود: «در یک مورد از من ناراحت شدند و من می‌توانم این ناراحتی را بفهمم. و آن اینکه من نمی‌توانم درباره‌ی اطلاق واژه‌ی “شر” به آیشمن نخندم. نظر من این بود که آیشمن یک دلقک مسخره است. من ۳۶۰۰ صفحه بازپرسی پلیس را با دقت خوانده‌ام و درست نمی‌دانم چند بار به آن خندیدم. دیگران از این واکنش من ناراحت شدند».

آرنت در دیباچه‌ای که در سال ۱۹۶۴ بر چاپ آلمانی کتاب نوشت، منظور خود را از مفهوم “ابتذال” توضیح داد. به باور او، اطلاق واژه‌ی “شر” به آیشمن، به شخصیت او ژرفایی می‌بخشد که فاقد آن است. آیشمن نه یک هیولا بلکه یک بوروکرات متوسط است که برای ارتقای مقام خود در رژیم نازی، به هر کاری دست می‌زده است. ولی او انگیزه‌ای برای اعمال خود نداشت و برای نمونه حاضر نبود ریسک کند و مافوق خود را بکشد. برای او هیچ اهمیتی نداشت چه بر سر کسانی می‌آید که او به اردوگاه‌های رژیم نازی می‌فرستد. آیشمن نه ابله، بلکه تهی از تفکر بوده است. همین او را به یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران تبدیل ساخته است. این امر “مبتذل” یا حتا شاید “مسخره” است. ولی نمی‌توان به شخصیت او یک عمق شیطانی و هیولایی بخشید. شر به هیچ وجه دیو نیست، بلکه به غایت مبتذل است!

کاربرد قهر یعنی زوال قدرت

یکی دیگر از یادگارهای برجسته‌ی هانا آرنت، کتابی است با عنوان انگلیسی “خشونت” که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. عنوان این کتاب در زبان آلمانی “قدرت و قهر” است. آرنت در این رساله‌ی فلسفی ـ سیاسی، دو پدیده‌ی قدرت و قهر را در زندگی اجتماعی موشکافانه می‌کاود. او یادآور می‌شود که بسیاری از صاحب‌نظران علوم سیاسی، این دو پدیده را یکسان می‌پندارند، در صورتی که آن‌ها دو مفهوم کاملا متفاوت و حتا متقابل‌اند.

قدرت برای هانا آرنت، دارای گوهری اجتماعی‌ست و از پیوند و اتحاد داوطلبانه‌ی نیروهای انسانی برمی‌خیزد. عنصرهای سازنده‌ی قدرت، مردم و اراده و اقدام مشترک آنان است. فرد یا گروهی ناموافق و پراکنده، دارای قدرت نیستند. زیرا سرچشمه‌ی پیدایش و پویش قدرت، پیوند و مراوده‌ی آزاد انسان‌ها با یکدیگر و اتفاق‌نظر و اقدام مشترک آنان است. قهر بر خلاف قدرت، دارای سرشتی ویرانگر است و نه سازنده. هدفی که با قهر قابل دسترسی است، نیازمند ابزاری است که خصلت ویرانگر، رعب‌آور و زورگویانه دارد.

هانا آرنت یادآور می‌شود که کافی نیست بگوییم قدرت و قهر یکی نیستند، بلکه باید گفت قدرت و قهر نقطه‌ی مقابل یکدیگرند. در جایی که یکی از این دو بطور مطلق حاکم باشد، آن دیگری حضور ندارد. قهر هنگامی در دستور کار قرار می‌گیرد که قدرت در خطر باشد. اگر سرنوشت قدرت را در گرو قهر بگذاریم، هدف فرجامین بطور همزمان پایان کار قدرت و نابودی آن است. بنابراین حتا نمی‌توان ادعا کرد که نقطه‌ی مقابل قهر، عدم خشونت است و طبعا سخن گفتن از “قدرت بدون قهر” نمی‌تواند معنا داشته باشد. قهر می‌تواند قدرت را نابود سازد، ولی هیچگاه قادر به ایجاد آن نخواهد بود. چیزی که از لوله‌ی تفنگ بیرون می‌آید، می‌تواند فرمانی موثر باشد که فرمانبری فوری و بی چون و چرا می‌طلبد، ولی از لوله‌ی تفنگ هرگز قدرت بیرون نخواهد آمد.

از این سخن آرنت می‌توان نتیجه گرفت که ماهیت قدرت را نمی‌توان با پدیده‌ی قهر توصیف کرد. قدرت، ویژگی فردی نیست و تنها هنگامی پدید می‌آید که انسان‌ها متحد شوند. قدرت همواره نیازمند فضای صلح آمیز و اعتماد متقابل است، در حالی که فضایی که با وسایل قهرآمیز ایجاد می‌گردد، از ترس و اضطراب و بی اعتمادی انباشته است.

0000G.

به باور هانا آرنت، آنچه به نهادها و قوانین یک کشور قدرت می‌بخشد، پشتیبانی مردم است و اگر حکومتی مورد اعتماد و پشتیبانی مردم نباشد، بطور قانونمند قدرت خود را از دست می‌دهد. این قدرت از دست‌رفته را با هیچ وسیله‌ی دیگری نمی‌توان جبران کرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمه‌ی اصلی آن یعنی مردم و کسب اعتماد دوباره‌ی آنان. این نیز در واقع اصل بنیادین همه‌ی نظام‌های دمکراتیک است. ولی اگر حکومتی از این کار سر باز زند، ناچار است برای حفظ موقعیت خود، به ابزار دیگری متوسل شود و در واقع قهر را جانشین قدرت از دست رفته سازد.

به گفته‌ی هانا آرنت، البته می‌توان قهر را جانشین قدرت ساخت و حتا به پیروزی موقت رسید، ولی هزینه‌ای که باید برای این پیروزی پرداخت بسیار سنگین است، چرا که در این حالت، نه تنها مردم تاوان سنگینی می‌پردازند، بلکه حاکمان نیز این هزینه را از سرمایه‌ی معنوی قدرت خویش می‌پردازند و در واقع هر دو طرف بازنده‌اند. در این حالت، آنچه از نهاد قدرت باقی می‌ماند، چیزی نیست جز ابزار اعمال خشونت.

جایگاه تاریخی هانا آرنت

از دیگر آثار برجسته‌ی هانا آرنت می‌توان به “درباره‌ی انقلاب”، “پرسش‌هایی درباره‌ی اخلاق” و “حقیقت و دروغ در سیاست” اشاره کرد.

هانا آرنت نخستین نظریه‌پردازی است که توتالیتاریسم را به عنوان سنخ تازه‌ای از حکومت مطرح می‌سازد. او همچنین از پژوهشگران پیگیر مفهوم “امپریالیسم” است. آثار آرنت در دفاع از خرد و منزلت آدمی نوشته شده است. او همچنین به عنوان الگویی موفق از سوی جنبش زنان مورد ستایش قرار گرفته است. آرنت با یکسری از نامدارترین متفکران و روشنفکران هم‌عصر خود در ارتباط و تبادل فکری بود.

هانا آرنت، زندگی انسان را تحت تأثیر رویدادهای سیاسی می‌دانست که در کانون همه‌ی آن‌ها قدرت سیاسی قرار دارد. از این رو، بررسی قدرت سیاسی، موضوع کانونی پژوهش او را تشکیل می‌دهد. او اندیشمندی مستقل و آزاداندیش و انسانگرایی پیگیر بود. مناسبات میان انسان‌ها، دل‌نگرانی همیشگی او بود. بیهوده نبود که می‌گفت: «جهان و انسان‌هایی که در آن زندگی می‌کنند یکی نیستند. جهان آن چیزی است که میان انسان‌ها وجود دارد. و این جهان است که به باور من، امروز موضوع بزرگ‌ترین نگرانی‌ها و آشکارترین تردیدهاست».

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

× ثبت نوبت آنلاین