سعدی، بلاغت در سادگی
روانی و شیوایی شعرهای سعدی، سال های درازی است که با موسیقی سنتی ما پیوند خورده است. آهنگسازان نیز تلفیق آهنگ خود را با شعر سعدی دلنشین می دانستند و آثاری از یاد نرفتنی از خود بر جای نهاده اند.
شیخ مصلح الدین سعدی، هفت قرن پیش، گلستان و بوستان سعدی را در ادب فارسی به یادگار گذاشت. پژوهشگران غربی، مانند امرسون، او را با ویلیام شکسپیر قیاس می کنند و معتقدند که این دو همیشه مدرن هستند و هیچگاه کهنه نمی شوند.
شعرهای او را به اقیانوسی تشبیه می کنند، که عمق و وسعتش از آن رودخانه ای که نیما می گفت بسیار گسترده تر است. از این اقیانوس هر کس باندازه درک و فهم خویش سهمی بر می دارد، بدون آن که از وسعت و ژرفای آن کاسته شود. چه خوش باشد آواز نرم حزین / به گوش حریفان مست صبوح/
به از روی خوب است آواز خوش / که آن حظ نفس است و این قوت روح/
سعدی همچنانکه در زندگی روزمره ما جریان داشته و دارد، در موسیقی سنتی ما نیز تا سالیان دراز حضوری پر رنگ داشت. چند دهه ای است اما حافظ و مولانا جایگزین سعدی در موسیقی ملی ما شده اند. محمد رضا شجریان، خواننده برجسته موسیقی سنتی علت این جایگزنی را در اقتضای زمانه می داند:« نیاز جامعه ایجاب میکند در چنین زمانهای حافظ را که بیشتر شعرهای انتقادی داشته، انتخاب کنیم. زمانهی سعدی با حافظ فرق دارد و هر کدام بازتاب آیین زمانهشان بودند در شعر سعدی به گونهای و در شعر حافظ به گونه دیگر.
زمانهی ما با شدت و ضعف به زمانهی حافظ نزدیکتر است و حافظ اشعار بسیاری را مطابق با حال و هوای زمانهی ما بیان کرده است. هر خوانندهای تحت تاثیر اطرافیان و جامعهی خودش شعرش را انتخاب میکند و شعر سعدی در این زمانه کمتر از حافظ مطرح است چون بیشتر عاشقانه است. ما با سعدی زندگی میکنیم اما حافظ حرفهایی دارد که میشود با آن انتقاد کرد چون هنر در ذات، انتقاد است.»
در این چند ساله اخیر اما به نظر می رسد که آهنگسازان و خوانندگان بازگشتی دوباره دارند به سعدی و شعرهایش.
در بزرگداشت سعدی و برای یافتن علت زیستن موسیقی ملی در دامان شعرهای سعدی و ناگهان به حافظ و مولانا سر سپردن و سپس بازگشت دوباره هنرمندان به این دامان همیشه گسترده، با محمود خوشنام پژوهشگر موسیقی به گفت و گو نشستیم.
دویچهوله: آقای خوشنام، به نظر میرسد شعر سعدی همانقدر که با زندگی مردم عجین شده، با موسیقی ما هم درآمیخته است؛ به ویژه با موسیقی سنتی. به نظر شما، علت آن چه میتواند باشد؟ سهل و ممتنع بودن شعرهای سعدی یا پندگونه بودن آنها؟
محمود خوشنام: من بیشتر به علت دوم تکیه میکنم، یعنی به پند و اندرز بودن شعرها. طبیعتاً در دورهای که این موسیقی رشد و نمو میکرد -دورهی بعد از مشروطیت- جنبههای پند و اندرزی در جامعهی ایران بیشتر اهمیت داشت تا تمثیلهای عاشقانه یا عاشقانههای تمثیلی. به این جهت بود که بیشتر آهنگسازها رفتند به سراغ سعدی. برای اینکه هم جنبهی پند و اندرزگونهایش بیشتر بود و هم بسیار ساده و قابل فهم بود. زبان، زبان مردم بود، بدون هیچگونه تغییر. تغییرات زبانی در آن نبود و تمثیلاتی که بعداً در شعر حافظ رخ نمود، در سعدی کمتر هست.
سعدی لب کلام را همیشه در بیان عرضه میکند، بدون اینکه از زیبایی شاعرانهی شعر کم کند. از مشروطیت به این طرف، شعر سعدی اهمیت پیدا کرد. بهخصوص با آمدن وزیری و آهنگسازی او، موسیقی وضع دیگری پیدا کرد. به این معنا که خود وزیری علاقهمند به سعدی بود و دلش میخواست از طریق سعدی با مخاطبانش ارتباط بیشتری برقرار کند.
محمدرضا شجریان: شعر سعدی در این زمانه کمتر از حافظ مطرح است چون بیشتر عاشقانه است
در دوران وزیری دوگونه از شعرای متقدم استفاده میشد؛ هم روی شعرهای آنها آهنگ میگذاشت و هم از آوازخوان خود میخواست که روی شعرهای متقدم و به خصوص روی شعر سعدی کار کنند. اولین ترانهای که از وزیری در دست هست، ترانهی “خریدار تو” است که در ماهور بود و این مایه را هم مایهی خوبی انتخاب کرده بود و با آنکه آهنگش پیچ و خم بیشتری از دیگر آهنگهای او دارد، ولی بیش از هر چیز به خاطر سادگی شعری است که با آن تلفیق شده و از سعدی است:
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم/ حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم/
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری/ که من این قدر ندانم که بمقدار تو باشم/
وزیری بعداً مایههای دیگری، با شعر سعدی انتخاب کرد که معروفترین آن ها “گوشهنشین” و “مشتاق و پریشان”است:
من خود ای ساقی، از این شوق که دارم مستم/ تو به یک جرعهی دیگر ببری از دستم/
علینقی وزیری اما بعدها گویا بر روی شعرهای حافظ هم آهنگسازی کرده؟
وزیری کمکم در اثنای کار فکر کرد که دیگر سعدی دارد در کارهایش یکنواخت میشود و بهتر است به شعرای دیگر هم رجوع کند. این بود که به حافظ روی آورد و پس از آن به مولوی هم اشاراتی دارد، یعنی ترانههایی دارد در ترکیب با غزلیات مولوی. کاری دارد با عنوان “مثنوی”، روی مثنوی معروف مولوی:
بشنو از نی چون حکایت میکند/ از جدائی ها شکایت می کند/
روی آوردن آهنگسازها و آوازخوانان ما، بعدها به غزلیات حافظ، آیا تنها به دلیل ایجاد تنوعی در کار ترانه بود، یا اینکه زمان بیشتر زمان شعرهای عاشقانه و تمثیلی بود؟
شعرهای پند و اندرزی، همانطور که گفتم، در دورهی پس از مشروطیت رواج گرفت و نمونهی برجستهی اینگونه کارها تصنیف های محمد علی امیرجاهد است که او هم شعرهای اخلاقی و پندواندرزگونه میساخت و دوره، دورهی این چیزها بود. علت آن هم این است که در ایران استبداد تازهای داشت بر جامعه مسلط میشد و شعرهایی از نوع شعر عارف و کسانی که پس از عارف آمدند، دیگر برد نداشت و در واقع، گرفتار سانسور سیاسی میشد. این است که بیشتر به پندواندرز روی آوردند. رجوع به سعدی هم از یک طرف به خاطر سادگی فهم شعر سعدی است و از طرف دیگر به خاطر پندواندرزگونه بودنش.
اما نگفتید که چطور شد هنرمندان ما به حافظ روی آوردند؟
محمود خوشنام: اولین ترانهای که از وزیری در دست هست، ترانهی “خریدار تو” است که با شعری از سعدی تلفیق شده بود
علت آن بیش از هر چیز نفوذ عرفان در موسیقی ایران بود. یعنی سالهای دههی ۳۰ و ۴۰ سال تفوق عرفان در موسیقی ایران است. اولاً شیوهی آهنگسازی بیشتر آهنگسازها، شیوهی عارفانهتری پیدا کرد و بعد از شعرهایی استفاده میکردند که از ذات عرفان برخاسته بود و یا اشارات عرفانی در آن بود. به وجود آمدن برنامهی گلها هم که در واقع محل اصلی تلفیق شعر و موسیقی بود، خود نشاندهندهی آن است که نیاز زمان میطلبید که یک نوع موسیقی دیگری با شعر دیگری به میدان بیاید.
علت آن احتمالاً سرخوردگیهای سیاسی بعد از مرداد ۱۳۳۲ بود؟
بله، به طور کلی فضای سیاسی در این قضایا خیلی مؤثر بود و سرخوردگیهایی که به قول شما پیش آمد، آهنگسازهای ایرانی را به سمت نوعی عرفان ویژه سوق داد و از آن گذشته، شعر نو ایران که سر بلند کرد، مقداری سادهانگاریها و سهلگوییها را گذاشت کنار و به تمثیل و نماد پناه برد. این در ترانهها هم مؤثر واقع شد و کسانی که دنبال تلفیق شعر و موسیقی میرفتند، دنبال شعرهایی رفتند که تمثیلی و نمادین بودند و هزار جور میشد آنها را تعبیر و تفسیر کرد تا بتوانند از زیر یوغ سانسور بیرون بیایند.
از جمله حافظ؟
بله، از جمله شعرهای حافظ.
علاوه بر نویسندگان و شاعران غربی که گفته میشود گاه زیر تأثیر سعدی بودهاند، آیا دیگر هنرمندان غربی هم از شعرهای سعدی الهام گرفتهاند؟
جهان بینی سعدی در هنرها و هنرمندان دیگر معاصر نیز مؤثر واقع شده است. بسیاری از آنهایی که اهل هنر صحنهای مثل باله و اپرا هستند، تکههایی از کارهای سعدی را در اثرهایشان به کار گرفتهاند. از جمله میتوان از موریس بژار، طراح رقص معروف فرانسوی نام برد که بالهای برای اجرایی در تالار رودکی به نام “گلستان” نوشت که الهام از گلستان سعدی بود. همچنین آهنگساز خودمان، امینالله حسین قطعهای روی کاروان سعدی نوشت:ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود/ این دل که با خود داشتم با دلستانم میرود/ این قطعه کار بسیار قشنگی شد و در رپرتوار بسیاری از ارکسترها جا دارد و هنوز هم که هنوز است اجرا میشود. شعر معروف سعدی است و تمام خصایصی که در بارهی شعر سعدی، از سادگی و پند و اندرز و عشق و عاطفه میگویند و به طور کلی جهانبینی سعدی در این شعر نهفته است.
به نظر میرسد که سعدی سایهی خود را همچنان بر هنرمندان ایرانی گسترده است. حتی هنرمندان یا هنرورزانی که کارهای مدرنتری دارند، باز هم شعرهای سعدی را در کارهای ظاهراً مدرن خودشان میگنجانند –مانند نامجو- آیا علت همچنان پندآمیز بودن شعرها است یا نوعی توجیه کار است؟
من فکر میکنم بیشتر سادگی و دلنشین بودن شعر است، که همهفهم است، هیچگونه مایهی عارفانهی ویژهای به آن شکل پیچیده ندارد و به راحتی همان حرفی را میزند که از دلش برمیآید. هنر مدرن هم عملاً بیشتر دنبال سادگی میرود. البته سادگی نه به معنای ابتدایی بودن، سادگی به معنای شیوا بیان کردن و قابل فهم بیان کردن.
یعنی میتوانیم بگوییم که با وجود سرخوردگیهای سیاسی که معمولاً در چنین شرایطی مردم بیشتر به عرفان روی میآورند، این بار به سادهگویی و شعرهای ساده روی آوردهاند؟
به نظر من میآید که مردم مقداری خسته شدهاند از اینکه رمز نماد را باز کنند و هرچه میشنوند یا میخوانند، فکر کنند این اصل واقعی نیست و منظور چیز دیگری است. این نوعی خستگی اجتماعی هم در مخاطب به وجود میآورد. مخاطبین بعداً رجعت میکنند به اصلی که همیشه مورد نظرشان بوده است؛ به سادگی و بلاغت مطالب.
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.